قوله تعالى: إن مثل عیسى‏ عنْد الله کمثل آدم سبب نزول این آیت آنست که: ترسایان نجران، سید و عاقب و اسقف و اصحاب ایشان آمدند بر مصطفى (ص) و گفتند: «ما لک تشتم صاحبنا» چه بودست ترا که صاحب ما را ناسزا مى‏گویى، یعنى عیسى (ع). رسول گفت: آن چه ناسزاست که من وى را گفتم؟ گفتند: مى‏گویى که وى بنده است. گفت: «اجل هو عبد الله و رسوله و کلمته القاها الى مریم العذراء البتول.»


ایشان چون این سخن شنیدند همه در خشم شدند و کراهیت نمودند، گفتند: «هل رأیت انسانا قط من غیر اب؟» هرگز هیچ مردم دیدى که بى‏پدر باشد؟


اگر چنین است که تو مى‏گویى مثال این با ما نماى! رب العالمین بجواب ایشان و حجت بر ایشان این آیت فرستاد، گفت: قیاس خلق عیسى (ع) بى‏پدر همچون قیاس خلق آدم بى‏پدر و بى‏مادر است.


إن مثل عیسى‏ عنْد الله میگوید سان و صفت عیسى بنزدیک خدا و در حکم وى همچون سان و صفت آدم است. آدم را از خاک بیافرید و قالب وى بساخت، و روزگارى آن جسد بى‏روح میان مکه و طائف چنان که در خبر است بگذاشت، آن گه آن جسد را گفت که: اى آدم باش بشرى زنده گویا، نه پدر بود نه مادر، همچنین باد را گفت: عیسى باش، پدر نه بود و مادر بود، یعنى در تخلیق بنزدیک الله در قدرت او هر دو یکى‏اند. چنان که آفرینش آدم بى‏پدر و مادر بر وى دشخوار نبود، آفرینش عیسى (ع) بى‏پدر دشخوار نبود.


الْحق منْ ربک میگوید: آنچه با تو گفتیم از قصه و خبر عیسى درست است و راست، و پیغام از خداوند تو، و حق اینست و راست که خدا گفت، نه آن که ترسایان گفتند در کار عیسى. و روا باشد که الْحق ابتدا نهند و منْ ربک خبر ابتدا، و معنى آن باشد که: الحق فى ذلک بل فى الامور کلها ما یکون مصدره من الله عز و جل.


فلا تکنْ من الْممْترین هر چند که ظاهر این خطاب با مصطفى (ص) است، اما مقصد این خطاب عموم امت است، یعنى شما که امت محمداید بشک مباشید که مثل عیسى هم چون مثل آدم است و در گمان میفتید، چنان که ترسایان در گمان افتادند و این مثل نپذیرفتند.


فمنْ حاجک فیه معنى محاجه و محاقه حجت آوردن است و خویشتن را حق نمودن. میگوید: هر که با تو حجت آرد در کار عیسى، و آنچه الله گفت و بیان کرد نپذیرد، منْ بعْد ما جاءک من الْعلْم پس از آنکه از خدا بتو پیغام آمد، و بدانستى که عیسى بنده خدا بود و رسول وى. فقلْ تعالوْا ایشان را گوى، یعنى ترسایان نجران و مهتران ایشان سید و عاقب که با تو خصومت میکردند، تعالوْا ندْع أبْناءنا و أبْناءکمْ بیائید تا خوانیم ما پسران خویش و شما پسران خویش، و ما زنان خویش و شما زنان خویش، و ما خود بخویشتن و شما خود بخویشتن، آن گه مباهلت کنیم. مباهلت آن بود که دو تن یا دو قوم بکوشش مستقصى یکدیگر را بنفرینند، و از خداى عز و جل لعنت خواهند از دو قوم بر آنکه دروغزنان‏اند. و بهلة نامیست لعنت را، مباهلت و تباهل و ابتهال در لغت یکى‏اند. و تفسیر ابتهال خود در عقب لفظ بگفت. فنجْعلْ لعْنت الله على الْکاذبین. گفته‏اند که: روز مباهلت روز بیست و یکم از ماه ذى الحجه بود.


مصطفى (ص) بصحرا شد. آن روز دست حسن (ع) گرفته و حسین (ع) را در بر نشانده، و فاطمه (ع) از پس میرفت، و على (ع) از پس ایشان. و مصطفى (ص) ایشان را گفت: چون من دعا کنم شما آمین گوئید. دانشمندان و مهتران ترسایان چون ایشان را بصحرا دیدند بر آن صفت، بترسیدند، و عام را نصیحت کردند و گفتند: یا قوم! انا نرى وجوها لو سألوا الله عز و جل ان یزیل جبلا من مکانه لازاله، فلا تبتهلوا فتهلکوا و لا یبقى على وجه الارض نصرانى الى یوم القیامة.» ترسایان آن سخنان از مهتران خویش بشنیدند همه بترسیدند، و از مباهلت باز ایستادند و طلب صلح کردند و جزیت بپذیرفتند، بآنکه هر سال دو هزار حله بدهند، هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب. مصطفى (ص) با ایشان در آن صلح بست. آن گه رسول خدا گفت: و الذى نفسى بیده لو تلاعنوا لمسخوا قردة و خنازیر، و لاضطرم علیهم الوادى نارا، و لاستأصل الله نجران و اهله حتى الطیر على الشجر، و لما حال الحول على النصارى کلهم حتى هلکوا.


قوله: إن هذا لهو الْقصص الْحق، و ما منْ إله إلا الله اى ان الذى اوحینا الیک لهو الخبر الحق، و ان المستحق للعبادة هو الله عز و جل لا غیر، و لا عز و لا حکم الا له». میگوید: این پیغام که بتو فرستادیم از قصه عیسى (ع) و آدم (ع) راست است و درست، و گفت ترسایان در عیسى باطل، که معبود جز خدایى عز و جل نیست، و عزت جز عزت او نیست، و حکم جز حکم او نیست، آن گه تعظیم را نام الله اعادت کرد و گفت: و إن الله لهو الْعزیز الْحکیم خداى است که کس با وى نتاود، و خدایى را او بشاید، و فرزند و انباز ندارد. حکیم است که کارها بحکمت کند و عدل و راستى در آن نگه دارد.


فإنْ تولوْا اگر برگردند از مباهلت و نپذیرند کلمه حق و بیان راست، فإن الله علیم بالْمفْسدین آن برگشتن ایشان بر خداى پوشیده نیست، میداند از خلق خویش که تباه کار و بد کردار کیست، و فردا جزاء وى دهد بسزاء وى.


قلْ یا أهْل الْکتاب این خطاب هم بترسایان نجران است. قتاده و ربیع گفتند که: اهل کتاب اینجا جهودان مدینه و ترسایان نجران بهم‏اند که جایى دیگر ایشان را در ذم فراهم گرفت، گفت: اتخذوا أحْبارهمْ و رهْبانهمْ أرْبابا منْ دون الله... الآیة.


قوله: تعالوْا إلى‏ کلمة سواء این کلمه سواء، کلمه «لا اله الا الله» است، یعنى که مردم باید که در آن یکسان باشند در عابدى. مفسران گفتند: این آیت بجواب آن جهودان آمد که گفتند: یا محمد (ص) تو از ما آن میخواهى که ما ترا بخدایى گیریم چنان که ترسایان عیسى (ع) را گرفتند و بجواب آن ترسایان گفتند: یا محمد (ص) از ما آن میخواهى که در تو آن گوئیم که جهودان در عزیر گفتند.


رب العالمین گفت: ایشان را گوى تعالوْا إلى‏ کلمة سواء بیْننا و بیْنکمْ ألا نعْبد إلا الله بیائید که جز خداى را نپرستیم، و جز او را عبادت نکنیم.


روى ان النبی (ص) قال: لا تطرونى کما اطرأت النصارى ابن مریم فانما انا عبد، فقولوا: عبد الله و رسوله». و انطلقت وفد بنى عامر الى النبى (ص) فقالوا انت سیدنا فقال: السید الله فقالوا افضلنا و اعظمنا طولا. فقال: «قولوا قولکم او بعض قولکم و لا یستجرینکم الشیطان»


و لا نشْرک به شیْئا این کلمه همان فائده داد که ألا نعْبد إلا الله داد، و زیادة فائده درین کلمه آنست که عبادت خدا صورت بندد با بعضى شرک. چنان که رب العالمین جاى دیگر گفت: و ما یوْمن أکْثرهمْ بالله إلا و همْ مشْرکون.


و مصطفى (ص) گفت: الشرک اخفى فیکم من دبیب النمل على الصخرة الصماء فى اللیلة الظلماء»، پس ألا نعْبد إلا الله اشارت بتوحید دارد، و لا نشْرک به شیْئا اشارت باخلاص.


و لا یتخذ بعْضنا بعْضا أرْبابا منْ دون الله این هم تفسیر کلمه سواء است، یعنى که هیچ کس از ما کسى را بخدایى نگیرد، و خداى نخواند، نه اهل تورات عزیر را و نه اهل انجیل، عیسى را. و نه کس باطل از مبطل بپذیرد. و گفته‏اند: در معنى لا یتخذ بعْضنا بعْضا أرْبابا منْ دون الله اى لا نطیع فى معصیة الله احدا، یعنى در معصیت خدا هیچ کس را فرمان نبریم، که هر که در معصیت خدا مخلوقى را فرمان برد همچنانست که جز خداى را کسى را سجده برد و او را بخدایى گرفت. مصطفى (ص) گفت: «من اطاع مخلوقا فکأنما سجد سجدة لغیر الله».


فإنْ تولوْا فقولوا اشْهدوا... الآیة این خطاب با مصطفى (ص) است و با امت وى. میگوید: «اگر ایشان از اجابت برگردند شما گوئید که ما مسلمانانیم و خداى را یکتا و بى‏همتا گویانیم. اگر کسى گوید: این آیت بر سبیل حجت آورد بر ایشان، و درین چه حجت است که گفت: فإنْ تولوْا فقولوا اشْهدوا...؟ جواب آنست که رب العالمین ما را درین آیت ادب محاجت در آموخت، و بیان کرد که معاند را بعد از آنکه حجت بر وى لازم گشت و حق بر وى ظاهر شد، و هم چنان عناد مینماید، راه آنست که از وى برگردند و ملاجت در محاجت وى بگذارند.


و فى الخبر ان النبى (ص) کتب کتابا الى قیصر و دعاه الى الاسلام، فقال: «من محمد رسول الله الى هرقل عظیم الروم سلام على من اتبع الهدى. اما بعد، فانا ادعوک الى الاسلام اسلم تسلم، اسلم یوتک الله اجرک مرتین فان تولیت فان علیک اثم الاریسیین. یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم..


الى آخر الآیة».